مرضیهمرضیه، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

عطر بهشت

قدم های اول در حسینیه بابا جون

السلام علیک یا سید الشهدا ماه مامان سلام گل من ماه محرم برای ما شورو حال دیگه ای داره چون خونه بابا جون هیئته و عاشقی و نوکری برای امام حسین همراه عزاداری می چسبه . شما هم تمام شب ها همراه ما عزاداری کردی عزیزم امیدوارم در وجودت حک شده باشه این دلدادگی . با اشک بر امام حسین و اهل بیت (ع) بهت شیر دادم تا این محبت تو وجودت ریشه دار بشه انشاالله . قربون پاهای کوچولوت برم که حال کرده بودی خونه باباجون خالی از مبل و میز بود و شما هم از عشقت به سجاد و زینب که می دویدن دنبالشون نمی خواستی کم بیاری و اولین قدم هات رو روی بال فرشته های عزادار برداشتی . از روز اول تمرین هات شروع شد و روز ٤ روم محرم دقیقا روز ١٧ ابان ٩٢ که روز تولدت بود راه افت...
2 آذر 1392

تولد تولد تولدت مبارک

سلام گل دختر مامان عزیزم ببخش که انقدر دیر به دیر وبلاگت رو اپ می کنم . اخه اصلا تو نمیذاری من دست به موبایل و لب تاپ و مجله و کتاب و کلا هر چی که سرم رو گرم کنه و توجه منو به تو کم کنه بزنم . یه مشکل دیگه هم اینخ که می خوای اون چیزی که دست منه بگیری و این جوری شده که من کلا از دست شما زندگی ندارم . گل زیبای مادر تو این روزها خیلی اتفاق افتاده که نمیتونم همش رو بگم اما بعضی هاش رو که بارز هستند برات می گم . عزیزم تو خیلی پر جنب و جوشی و مامان و بابا رو خسته می کنی ولی عوضش انقدر شیرین و مهربونی که با یک نگاه قشنگ تو همه خستگی از تنم در میره . انقدر منو با عشق و عمیق نگاه می کنی به نگاهت معروف شده . میمیرم واسه شیرین کاری هات . تو...
13 آبان 1392

گل دختر بازیگوش ده ماهه می شدی

سلام به فسقل خودم اخ اگه بدونی چلوندنت چه حالی میده . وقتی گریه می کنی و فقط تو بغل من آروم میشی چه حالی میده . موقعی که خیلی میخوای بهم ابراز احساسات کنی او دهن کوچولوتو وا می کنی و لوپمو می خوری چه حالی میده . وقتی خوابی میام نگات می کنم و حال می کنم چه لذتی داره موقعی که خوابی و من  دلم واسه شیطونی هات و بازی کردن باهات تنگ میشه . خوشگل مامان شما به عنایت خدا ١٠ ماهه شدی و تو این روزها زندگیه من و بابا رو خیلی تغییر دادی ما همه تلاشمون خوب تربیت شدن توئه . و امروز که روز میلاد با سعادت حضرت معصومه است و روز دختر خدارو شکر می کنم که دختر دارم یک مونس واقعی همدم مامان و بابا . عشق کوچولو روزت مبارک . راستی به افت...
18 شهريور 1392

روز های سخت نه ماهگی

سلام غنچه کوچولوی مامان اخ که چقدر تو این ماه غصه جناب عالی رو خوردم زخم معده نگرفتم خوبه !!!!!!!!!!!! اول بی معرفتی نکنم و یه تشکر خیلی زیاد به خدا بگم که تورو سالم تو دستام گذاشت و تا الان هم مشکل بزرگی به عنایت خدا نداشتی خیلی ها هستند که نوزاد هاشون رو تو بیمارستانها باید شیر بدن . خدایا ممنون ولی بازم باهات حرف دارم همین مشکلات کوچیک نازک نارنجی منم حل کن تا در حلاوت استجابت دعامون از این امانت بزرگت مرضیه عزیزمون بیشتر لذت ببریم روزهای کمی سخت رو پشت سر بذاریم و به امید تو به روزهای آروم تری برسیم دوست دارم خدا ماه قشنگ خدا از راه رسید و تو تو ماه نهم زندگی بودی . نازنین مامان پارسال که توی دلم بودی تمام ثانیه ثانیه ی ماه...
28 مرداد 1392

هشت ماهه کوچولوی من داره شیطون میشه

ماه زیبای مامان سلام چون وقتم کمه واسه آپ کردن وبلاگ گل دخترم مجبورم کل حرفای یک ماهم رو تو یک پست بگنجونم . ولی بازم کلی حرف دارم برات که دیگه از دستم در میره برات بنویسم . عزیزکم تمام تلاش من ایته که یه روزی بیای و نوشته هام رو که با تمام عشق و علاقه واقعا خالصانه نوشتم بخونی و بدونی که برام خیلی مهمی و هر روز که می گذره برام عزیزتر ، مهم تر میشی و این حس مثال نزدنی رو تو چشمهای بابا احمد عزیزت هم می بینم من و تو که رابطمون مادر و دختریه  و در آینده انشا الله می خوایم با هم حالی کنیم اما رابطه قشنگ تو و بابات خیلی برام دوست داشتنیه این که برای همدیگه عشق می کنید اینکه بابا این همه با محبت بهت میرسه و به فکرته . بازیگوشی های عسل ...
9 مرداد 1392

دخترمون میشینه

ملوسک من سلام اگر بدونی چقدر می چلونمت هیچی هم نمیگی فقط بابات که سفت ماچت می کنه گریه می کنی اخه ریشاش تیزه . ولی بابا هم عاشقته و این احساس رو یه جوری باید تخلیه کنه تازگی ها سعی می کنه بخاطره شما که عزیز دلشی ریشاشو زود بهزود بزنه . از این که میبینم یکی تو زندگیمون هست که دوتامون یه اندازه دوسش داریم و براش جونم.ن رو هم میدیم لذت میبرم این حس مشترک تویی دلبرم . ببخش که دیر آپ می کنم اخه تو خیلی وقتمو گرفتی و دوست داری همش باهات بازی کنم و بهت توجه کنم اخه هر چی هم می گذره شیطون تر می شی و باید بیشتر مواظبت باشم گلم . عسل مامان تو این ماه که هفت ماهگیت تموم شد خلی کارهای جدیدی یاد گرفتی و ما برای کوچکترین کارهات یه دنیا ذووووو...
28 خرداد 1392

شروع غذای کمکی و لذت غذا دادن به شما

عزیز مامان سلام با دستور پزشکت غذای کمکی رو دو هفته زودتر شروع کردیم . اول با فرنی و بعد حریره بادوم و آب ماهیچه و حالا هم که دیگه سوپ نوش جان می کنی . الحمدلله اذیت نمی کنی و خوب می خوری البته خوردنت قلق داره که تخصص مادرها پیدا کردن این قلق هاست . برام درست کردن غذا واسط خیلی لذت بخشه از اون بهتر غذا دادن بهت که عاشقانه هر قاشق رو تو دهنت می ذارم و امیدوارم هر ذرش گوشت بشهه بچسبه به تنت تپل بشی گازت بزنم   اول شش ماهگی کمی تلخ بود چون باید واکسن شش ماهگیت رو می زدیم . چند روز دیرتر زدیم چون عروسی مریم جون بود و دلم نمی خواست تو مریض باشی . اما بدیش این شد که روزی که واکسنت رو زدیم مامان جون رفت مشهد . درد دلتنگی مامان عزیزم یک طر...
2 خرداد 1392

بنج ماهگی دختر ما

ماه قشنگ مامان سلام مرضیه کوچولوی ما روز به روز بازیگوش تر میشه همش دوست داری باهات بازی بشه . تا میگذاریمت زمین غل می خوری . خیلی دوست داری با اسباب بازی هات بازی کنی حتما یه چیزی باید تو دستت باشه مهارت گرفتن اشیا تو دستت خیلی خوب شده اگر از دستت بیوفتن کلی سعی می کنی اون هارو دوباره از روی زمین برداری اگر موفق نشی ناراحت میشی و گریه می کنی . عاشق دالی بازی هم هستی . یخورده هم با کمک ما می تونی بشینی . وقتی باهات بازی می کنیم با صدای خیلی بامزه ای ذووق می کنی . تازه غریبی کردن رو هم کم کم شروع کردی . وقتی کسی رو که نمی شناسی لب ورمیچینی . تازگی ها پوف هم می کنی و با دهنت حباب درست می کنی . عشق من جدیدا خیلی نازنازی شدی تا یه چیزی رو از...
29 فروردين 1392

نوروز 92 با مرضیه عشق

سلام به روی ماهت مرضیه عزیز دل سال 92 رو با وجود نازنین تو شروع کردیم و از این که خدا در سال گذشته تورو بهمون داد شکر می کنیم .  انقدر برات از این چند روز حرف دارم که نگو بیشترش رو تو ذهنم نگه می دارم و کمی از اونهارو هم می نویسم تا بعدا بخونی و بدونی که چقدر برام اهمیت داری . روز سال تحویل آب قطع شد و تورو بردیم خونه مامان جون حمام . تند تند کارهامون رو کردیم که سال تحویل خونه خودمون باشیم . برام سال تحویل مهمه چون به قول خاله لیلا تمام مردم ایران دارن دعا می کنن . و یکی از موارد استجابت دعا دست جمعی دعا کردنه . برای تو هم خیلی دعا کردم . این که با ایمان باشی و منو جلوی حضرت زهرا (س) سرفراز کنی . دیگه این که سالم باشی و با هوش و ...
27 فروردين 1392

بازی با صداها

گل مامان سلام قربون با هوشیت برم . دیروز دو بار زدم روی لبم آآآآآآآآآآآآآ گفتم زودی یاد گرفتی حالا تا میزنیم روی لبت تو هم البته با فاصله از خودت صدای آآآآآآآآآآ در میاری . عسل مامان ولی بمیرم واسه نفست که زود بند میاد و بلند طولانی نمیتونی بگی . باهات قشنگ تمرین کردم و تا بابا شب اومد خونه بعد از سلام زود بهش گفتم چی یاد گرفتی تو هم جلوی بابا هنر نمایی کردی و دلش و بردی . نمی دونی زندگی مارو چقدر شیرین کردی . روز های آخر اسفند و کلی کار رو سرمون ریخته . مجبورم گل پاکم رو با خودمببرم به محیط های آلوده ی فروشگاه ها و ... یه روز با خاله لیلا رفتیم پاساژ تندیس خیلی شلوغ بود و محیطش ...  دیگه دل من واسط کباب شد . انقدر هم که زی...
27 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عطر بهشت می باشد