مرضیهمرضیه، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

عطر بهشت

روز های سخت نه ماهگی

1392/5/28 17:12
نویسنده : منتظر
319 بازدید
اشتراک گذاری

سلام غنچه کوچولوی مامان

اخ که چقدر تو این ماه غصه جناب عالی رو خوردم زخم معده نگرفتم خوبه !!!!!!!!!!!! ناراحت

اول بی معرفتی نکنم و یه تشکر خیلی زیاد به خدا بگم که تورو سالم تو دستام گذاشت و تا الان هم مشکل بزرگی به عنایت خدا نداشتی خیلی ها هستند که نوزاد هاشون رو تو بیمارستانها باید شیر بدن . خدایا ممنون ولی بازم باهات حرف دارم همین مشکلات کوچیک نازک نارنجی منم حل کن تا در حلاوت استجابت دعامون از این امانت بزرگت مرضیه عزیزمون بیشتر لذت ببریم روزهای کمی سخت رو پشت سر بذاریم و به امید تو به روزهای آروم تری برسیم دوست دارم خدا قلب

ماه قشنگ خدا از راه رسید و تو تو ماه نهم زندگی بودی . نازنین مامان پارسال که توی دلم بودی تمام ثانیه ثانیه ی ماه رمضون رو با خدا عشق کردیم . حال عجیبی بود . خیلی خوش گذشت . ووووووووووووووولی امسال و برات بگم هیپنوتیزمهیپنوتیزم . قوربونت برم کوچولوی پر زحمت مامان اصلا نذاشتی بفهمم چجوری تموم شد این ماه . اعمالی که انجام ندادم تمام اعمال من تو بودی که امیدوارم خدا قبول کنه . وقتی نماز می خونم کلا تو روی جا نمازی لبخند منم اجازه می دم که هر کاری دوست داری بکنی به جز خوردن مهر و مجبورم مهر رو تو دستام قایم کنم .

دختر پاک و بی گناه مامان تو شب قدر با ما همراهی کردی و تا ساعت ٣ بیدار بودی و قران سر گرفتی

 روزه هارو هم که تقریبا یک روز در میون گرفتم چون شما شیر می خوری اما مشکل این بود که نمی خوردی نه شیر نه غذا روز هایی که روزه بودم خیلی بهم صدمه می خورد . تا اینکه دیکه وضع غذا خوردنت خیلی ناجور شد کلا گریه می کردی . به بابا زنگ زدم و سریع وقت گرفتیم بریم دکتر . بابای عزیزت با زبون روزه کلی زحمت کشید افطار هم نرسیدیم و تو راه شیر کاکائو خوردیم . بگذریم . رفتیم دکتر . ما می بردیمت پیش دکتر هراتی همش می گفت وزنت خوبه اندفعه رفتیم دکتر کرامتی اخه خودمون می فهمیدیم خیلی کوچولو موندی و خوب رشد نکردی . دکتر هم اصلا از رشدت راضی نبود اخه فقط ٧٥٠٠ کیلو بودی عزیزم . از اینجا بود که داستان های سخت ما شروع شد . دکتر گفت اگر می خواین کمبود وزنش خوب بشه باید غذای کمکی رو قطع کنید و فقط شیر مادر و شیر خشک همین . این برای من خیلی سخت بود به جگر گوشم غذا ندم با این که خیلی سخت می خوردی و لحظه های غذا دادن بهت من و بابات جونمون در میومد ولی اخه هیجی نخوری هییییی این از یک طرف شیر خشک نمی خوری تا این لحظه که یک هفته گذشته به زووووووووووووووووووور اکر ١٠٠ سیسی اونم با گریه و زاری .  رو تاب خونه مامان جون با بازی با شیشه با سرنگ با لیوان با هرچی بگی امتحان کردیم لب نمیزنی  . حالا شیر خوردنت بهتر شده ولی بازم من همش فکر می کنم گشنته که هی گریه می کنی . اینجوریه که می گم غصتو زیاد خوردم نمی دونم این روش درمان درسته یا نه امید دارم به خدا روزی بشه که تپل و موپول بشی مامانم .

تازه مریض هم شده بودی که امروز بهتر شدی اوج مریضیت هم در تعطیلات عید فطر تو آبسرد ساعت ٣ نصف شب که همه خوابیدن گل کرد . دهن مبارک رو باز نمودید و از ته اعماق خود صدایی که اصلا به هیکلتون نمی یومد در آوردی لبخند کاری کردی که یهو ٢ تا دکتر اومد بالا سرت عمه لیلا و عمه لادن خنده 

ولی خدایی روز به روز با نمک تر میشی و بازی کردن باهات مزه میده عاشق جوجو پری و سرسری . فکر کنم قرتی هم هستی . راستی جوجو هم می گی انقدر با مزه که دلمون ضعف میره

می خوام بدونی واسه هر پر کوشتی که آوردی من و بابا هم غصه خوردیم هم زحمت کشیدیم چون تو روشنایی زندگیمون هستی و با اینکه بچه داری سخته اما اگر نباشی همه چی تاریک می شه .

دوست دارم کوچولوی لاغر و فرض من . بووووووووووووووووووس

مرضیه خوانم در حال بازی کردن در حمام

زیبا دختر ما با روروئکش تو باغ بازی می کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

نرگس دخترخاله
6 شهریور 92 15:29
یک به روی زیبا یت یک به روی خندانت و یک عشق هدیه به تو
نرگس دختر خاله
6 شهریور 92 15:40
ایمن دوست قربونت اون و برم
نرگس دخترخاله
9 شهریور 92 19:49
به به چه عکسای نازی
نرگس دختر خاله
16 شهریور 92 18:00
چه عکسای زیبایی راستی روز دختر کوچولو مبارک روز ولادت حضرت معصومه مبارک
نرگس دختر خاله
16 شهریور 92 18:04
دوست دارم کوچولو روزت مبارک
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عطر بهشت می باشد