قدم های اول در حسینیه بابا جون
السلام علیک یا سید الشهدا
ماه مامان سلام
گل من ماه محرم برای ما شورو حال دیگه ای داره چون خونه بابا جون هیئته و عاشقی و نوکری برای امام حسین همراه عزاداری می چسبه . شما هم تمام شب ها همراه ما عزاداری کردی عزیزم امیدوارم در وجودت حک شده باشه این دلدادگی . با اشک بر امام حسین و اهل بیت (ع) بهت شیر دادم تا این محبت تو وجودت ریشه دار بشه انشاالله .
قربون پاهای کوچولوت برم که حال کرده بودی خونه باباجون خالی از مبل و میز بود و شما هم از عشقت به سجاد و زینب که می دویدن دنبالشون نمی خواستی کم بیاری و اولین قدم هات رو روی بال فرشته های عزادار برداشتی . از روز اول تمرین هات شروع شد و روز ٤ روم محرم دقیقا روز ١٧ ابان ٩٢ که روز تولدت بود راه افتادی و تا اخر دهه دیگه راه رفتنت خیلی حرفه ای شد . گرچه که هی می افتی و پاهای ظریفت درد می گیره ولی از تلاش دست بر نمی داری . عزیزم راه رفتنت مبارک . ایشالا تو بین الحرمین راه بری .
یه خبر بد هم این که دوبارررررره مریض شدی . دل مامان واسه تن تب دارت داغون شده . همش تب می کنی و سرفه و ... بمیرم برات که انقدر ضعیفی . اخه چرا کم چیز می خوری و من و حرص میدی واسه هر قاشق غذا خوردنت کلی باید زحمت بکشیم . امیدوارم که یادت نره واسه هر پر گوشتی که آوردی من و بابات چقدر زحمت کشیدیم و غصه خوردیم . دوست دارم عزیزم خدا کنه زووووود خوب بشی تازه بعد سلامتیت باید بریم واکسن بزنیم