مرضیهمرضیه، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

عطر بهشت

نوروز 92 با مرضیه عشق

1392/1/27 23:48
نویسنده : منتظر
349 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت مرضیه عزیز دل

سال 92 رو با وجود نازنین تو شروع کردیم و از این که خدا در سال گذشته تورو بهمون داد شکر می کنیم . 

انقدر برات از این چند روز حرف دارم که نگو بیشترش رو تو ذهنم نگه می دارم و کمی از اونهارو هم می نویسم تا بعدا بخونی و بدونی که چقدر برام اهمیت داری .

روز سال تحویل آب قطع شد و تورو بردیم خونه مامان جون حمام . تند تند کارهامون رو کردیم که سال تحویل خونه خودمون باشیم . برام سال تحویل مهمه چون به قول خاله لیلا تمام مردم ایران دارن دعا می کنن . و یکی از موارد استجابت دعا دست جمعی دعا کردنه . برای تو هم خیلی دعا کردم . این که با ایمان باشی و منو جلوی حضرت زهرا (س) سرفراز کنی . دیگه این که سالم باشی و با هوش و هزارتا دعای دیگه . سارافون خوشگلت رو تنت کردم و با یه گل سر خوشگل راهی عید دیدنی شدیم . خیلی خوش تیپ شدی مادر . بعد رفتیم خونه مامان سیمین عید دیدنی  شبش رفتیم خونه مامانی . شما هم دست خالی برنگشتی و کلی عیدی گرفتی .

بعد از این روز شلوغ خسته به خوننه اومدیم ولی وقت استراحت نبود باید وسایل هامون رو جمع می کردیم فردا راهی مسافرت بودیم . شما هم کلی همکاری کردی و ساکت بودی تا ما همه کارهامون رو کردیم .

خیلی می ترسیدم به تو صدمه بخوره . اخه نمی دونستم چی پیش میاد تصمیم گرفتم همه چیز رو بسپرم به حضرت زهرا تا آروم بشم خدایی که بهترین نتیجه رو دیدم واقعا در طول سفر اصلا اذیت نکردی من هم شرایط رو سعی می کردم جوری فراهم کنم که به تو هم صدمه نخوره .

روز اول راه افتادیم و تا روز پنچم اونجا بودیم . تو هم کلی با صادق و سبحان فاطمه و ریحانه کیف کردی . دوبار هم گذاشتیمت پیش مامان سیمین خودمون رفتیم کوه و آبشار های خیلی زیبا . ببخش که نبردیمت اخه راهش خیلی سخت بو و اذیت می شدی خیلی زیبا و دیدنی بود انشا الله بزرگ که شدی می بریمت .  البته وقتی رفتیم بلافاصله چشمای قشنگتو باز کدی با این که هر روز تا 11 می خوابی ولی انگار بو برده بودی و کلی به مامان سیمین زحمت دادی . تو راه برگشت تو ماشین کمی بی تاب بودی جا تنگ بود و تو هم خسته شده بودی اصلا خوابت نمی برد . دیگه وقتی رسیدیم رفتی به خواب عمیقی که نگو .

عکس شما در جنگل کبودوال

مرضیه خانم در بندر ترکمن

وقتی به تهران برگشتیم . دوباره شروع کردیم به عید دیدنی و شما باز هم عیدی گرفتی از خاله ها و از عمه ها . سارافون ، عروسک ، ماشین و عیدی های نقدی هم گرفتی .

به خاطر وجود نازنین تو سعادت رفتن به مشهد مقدس هم پیدا کردیم و در روز 9 فروردین با قطار همراه خاله لیلا راهی مشهد شدیم خیلی خوب بود که زینب کوچولو هم پیشمون بود تو باهاش کلی سرگرم می شدی مخصوصا سر نماز جماعت ها . اونجا هم مامان جون و بابا جون با کلی دل تنگی منتظر ما بودند . واااااای که چقدر دل ما هم تنگ بود . تو با این که فسقلی هستی واسه مامان جون کلی ذوق کردی .

بالاخره وقت زیارت رسید و شما مهمون ویژه امام رضا بودی . تو حرم بردمت و به امام رئوف گفتم مرضیه کوچولوم رو آوردم بیمه کنید و دست این زائر کوچولو رو تا آخر عمر ول نکنید . زیارت با تو طعم دیگه ای داشت . البته بیشتر وقت منو می گرفتی و نمیذاشتی من با امام رضا خلوت کنم و دو کلمه قرآن بخونم . ولی زیارت خیلی خوبی بود . خیلی هم خوش گذشت .

جالب قضیه این بود که روز 14 فروردین چمدون ها رو پیچیدیم و رفتیم وداع کنیم با امام رضا . خیلی سخت دل کندیم و رفتیم راه آهن . از اونجایی که امام رضا مهمون نوازه دلش می خواست بیشتر از حرم ملکوتیش استفاده کنیم و بیلیط هامون واسه 14 اسفند بود دوباره رفتیم خونه . با خاله لیلا کلی خندیدیم . مجبور شدیم با هواپیما برگردیم و شما تجربه سوار شدن هواپیما رو هم کسب کردی عزیزم  . تو هواپیما هم کمی گریه کردی ولی آخرش خوابت برد .

عکس هات تو هواپیما خوب نشد بابای عزیزت برات با فتوشاپ عکس درست کرد ولی این تیپی نبودیا

جیگر مامان امروز برای بار اول خودم تنهایی بردمت حمام خیلی کیف داد . احساس کردم که دیگه مستقل شدم .  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عطر بهشت می باشد