مرضیهمرضیه، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

عطر بهشت

هشت ماهه کوچولوی من داره شیطون میشه

1392/5/9 2:07
نویسنده : منتظر
346 بازدید
اشتراک گذاری

ماه زیبای مامان سلام

چون وقتم کمه واسه آپ کردن وبلاگ گل دخترم مجبورم کل حرفای یک ماهم رو تو یک پست بگنجونم . ولی بازم کلی حرف دارم برات که دیگه از دستم در میره برات بنویسم . عزیزکم تمام تلاش من ایته که یه روزی بیای و نوشته هام رو که با تمام عشق و علاقه واقعا خالصانه نوشتم بخونی و بدونی که برام خیلی مهمی و هر روز که می گذره برام عزیزتر ، مهم تر میشی و این حس مثال نزدنی رو تو چشمهای بابا احمد عزیزت هم می بینم من و تو که رابطمون مادر و دختریه چشمک و در آینده انشا الله می خوایم با هم حالی کنیم اما رابطه قشنگ تو و بابات خیلی برام دوست داشتنیه این که برای همدیگه عشق می کنید اینکه بابا این همه با محبت بهت میرسه و به فکرته .

بازیگوشی های عسل مامان وبابا

ریزه میزه و تند و تیز من داری روز به روز بامزه تر و شیطونتر میشی تازگی ها خیلی باید مواظبت باشم اخه در عرض چند ثانیه یه کار خطرناک می کنی مثلا از کشوی میز تلوزیون بالا میری و تا می خوای بهش تکیه بدی ازش بری بالا در بسته میشه و خدایی نکرده دستهای ظریف و کوچولوت له میشه و ما هم مجبور شدیم به کشوها چسب بزنیم . یا مثلا تمام تزئین های خونه رومیزی ها همه جمع شده . مبل ها رو کنار گذاشتیم . این کارها همه به خاطر امنیت عشق مامان و باباست . کنترل محبوب ترین اسباب بازی تو شده . من هم دیگه اینو تخفیف دادم و اجازه داری باهاش بازی کنی البته الان کنترل در مراحل انتهایی عمرش به سر می بره لبخند.

 با روروئکت میری ودسته اتو رو می گیری و می کشی که خیلی خطرناکه . تازه کشو های اتاق رو هم می کشی و از این کارها لذت می بری . با تلفن هم که حرف می زنم می خوای بگیری و تلفن رو بخوری اگر بابا باشه که کلی برای صدای بابات ذوووووق می کنی و بعد از قطع کردن گریت در میاد

مهارت هایی که با تلاش به دست آوردی

فدات بشم که انقدر برای انجام دادن هر کاری تلاش می کنی . لحظه لحظه پیشرفت هاتو در کنارت هستم و برای کوچک ترین کار جدیدی که می کنی یه دنیا ذوق می کنم . با اینکه می دونم قراره کارم سخت تر بشه و تو شیطون تر هیپنوتیزم .

این روز ها سینه خیز رفتنت خیلی تند شده . چهار دست و پا هم میری و بلدی ولی دو قدم که میری چون سرعتت کمه و تو هم شوق و ذوقت برای بدست آوردن چیزی که می خوای زیاده بقیش رو سینه خیز با سرعت بالا میری . منم که منتظرم دلم برات بسوزه . همش می گم بمیرم که خودتو رو زمین ها می کشی . جلوی لباس هات کرک میشه انقدر سینه خیز میری .

عاشق روروئکی سرعتت انقدر بالاست که باید ازت فرار کرد تا پاهامون رو له نکنی .

دو روزه که می تونی از حالت خوابیده خودت و به تنهایی بشینی خیلی با نمک این کارو می کنی .

انقدر باهات جوجو پر بازی کردم تا می تونی انگشت اشاره قشنگت رو کنار انگشت من بذاری . برای این کارت که دلم غش رفته دلبر مامان .

کلماتی که می گی هم محدوده به ماما ، بابا ، به به ، ابه ، اد که من فکر می کنم با معنیش هنوز خیلی به کار نمی بری و برای بازی می گی . البته تازگی ها یهو شروع می کنی کلی چیز می گی انگار داری به یه زبون دیگه باهامون حرف میزنی یعنی با حروف کلماتی نا مفهوم می سازی .

چون نشستنت راحت و حرفه ای شده حموم رفتنم.ن هم راحت شده میشونمت تو وان کوچولوت و تو هم حالشو میبری آب بازی می کنی و لذت می بری منم با نگاه بو تو انرژی می گیرم .

گل مامان شما می تونی دستت رو به وسیله ای بگیری و ازش بری بالا و با کمکش لحظه ای بایستی و من رو هم ٩٠ درصد با کوه اشتباه میگیری و می خوای ازم بیای بالا  وقتی هم که بغلت می کنیم پاهات رو به کمرمون فشار میدی و می خوای بری بالا  به خاطر همین بغل کردنت خیلی سخت شده گلم .

ای دختر قرتی تا تلوزیون آهنگ میزاره شما سرسری می کنی . بابات هم گاهی میزنه رو میز و تو هم دستهات رو به هم مشت می کنی و با ریتم اون بالا پایین می بری . ای بلا زبان با زینب چه کنین نیشخند

گاهی سخت و بد قلق

تمام زندگی مامان با اینکه بعضی وقت ها برای خیلی سخت میشه بچه داری و خسته و کلافه میشم اما این عشق مادری که خدا تو دل همه مامان ها گذاشته تا با این همه همچنان عاشقانه برات مادری کنم . گاهی سخته اما همیشه به این فکر کردم که خدا برای این سختی ها مهم ترمون می کنه در نتیجه مقرب تر می شیم . مثلا امروز کلاس حاج آقا انقدر که همیشه سخت شیر می خوری خوابت میومد ولی شیر نمی خوردی تا بخوابی تا یوریت می کردم جییییییییغ میزدی . منم به خاطر اینکه نمی خواستم خللی در کلاس بیوفته همون اول برگشتم خونه اشک تو چشمام بود ولی راضی بودم گفتم قشنگیه کلاس زهرا شناسی به اینه که من بیام ولی اگر نشد برم  این کلاس رو به حتی فقط زحمت راهش هم که باشه از دست ندم .

سخت شیر می خوری و کم غذا می خوری واسه این دوتا کارت خیلی باید انرژی بذارم . می خوام عوضت هم بکنم همش غلت میزنی .

ولی با این حال لذت وجود نازنین تو تو خونه ما به همه این سختی ها می ارزه . تو بخاری خونمونی جیگر زبان دوست دارم بی اندازه . قلبقلب

چرا تب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو این ماه بی دلیل سه روز تب کردی . گریه دست و پای کوچولوت هم داغ داغ بود . بعضی ها می گفتند داری دندون در میاری ولی در نیاوردی . بمیره مامانت ولی عنایت خدا بود که خوب شدی اینم عکست با چشم های تب دار

باغ پرندگان

یک روز جمعه سه تایی رفتیم باغ پرندگان خیلی گرم بود و تو کمی اذیت شدی ولی خیلی دوست داشتی به همه جا نگاه می کردی و یک لحظه چشم های نازت رو نبستی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عطر بهشت می باشد