بازی با صداها
گل مامان سلام
قربون با هوشیت برم . دیروز دو بار زدم روی لبم آآآآآآآآآآآآآ گفتم زودی یاد گرفتی حالا تا میزنیم روی لبت تو هم البته با فاصله از خودت صدای آآآآآآآآآآ در میاری . عسل مامان ولی بمیرم واسه نفست که زود بند میاد و بلند طولانی نمیتونی بگی . باهات قشنگ تمرین کردم و تا بابا شب اومد خونه بعد از سلام زود بهش گفتم چی یاد گرفتی تو هم جلوی بابا هنر نمایی کردی و دلش و بردی . نمی دونی زندگی مارو چقدر شیرین کردی .
روز های آخر اسفند و کلی کار رو سرمون ریخته . مجبورم گل پاکم رو با خودمببرم به محیط های آلوده ی فروشگاه ها و ... یه روز با خاله لیلا رفتیم پاساژ تندیس خیلی شلوغ بود و محیطش ... دیگه دل من واسط کباب شد . انقدر هم که زیبایی خانوم های بد حجاب هی نگاه می کردن و لپتو می کشیدن . مامان از این که خستت کردم و هیچی هم نخریدم معزرت می خوام . البته فرداش رفتیم سپهسالار و ٢ تا کفش خریدم تو هم تو کالسکت بودی و اذیت نشدی دلبرم .
می خواستیم اولین مسافرتت زیارت باشه که نهم عید قراره بریم ولی دست روزگار نذاشت و با همه خانواده بابا ( مامان سیمین و عمه ها ) روز اول عید انشا الله میریم علی آباد کتول تو گرگان . حالا چون بلیت مشهد داریم زائر حساب میشیم بعد میریم پابوس امام رضا (ع) عزیز .