دو ماهگی با لبخند زیبای تو
فسقلی مامان سلام دقیقا امروز دو ماهه که عاشقانه در آغوشت می گیرم . دیشب به فکر روزی افتادم که داشتن منو می بردن تو اتاق عمل . وای که چه لحظه ای . منو روی تخت داشتن می بردن. پتو رو تا بالای گلوی کشیده بودم تا پوشیده باشم . مامان جون و بابا احمد با چشمای پر از عشق و همراه نگرانی بهم نگاه می کردن . عمق نگاهشون هیچ وقت یادم نمیره . هروقت یاد اون لحظه میوفتم گریم می گیره . و حالا دو ماه از اون روز می گذره مامانم دو ماهگی با یه ترس و لرز تموم میشه . فردا قراره بریم برات واکسن بزنیم . هر چی به فردا نزدیک تر میشیم اضطراب منم بیشتر میشه . اخه بچه سالم و سر حال رو تحویل میدی ، تب دار و رنجور تحویل می گیری . خدایا عشق زیب...
نویسنده :
منتظر
0:49