دو ماهگی با لبخند زیبای تو
فسقلی مامان سلام
دقیقا امروز دو ماهه که عاشقانه در آغوشت می گیرم .
دیشب به فکر روزی افتادم که داشتن منو می بردن تو اتاق عمل . وای که چه لحظه ای . منو روی تخت داشتن می بردن. پتو رو تا بالای گلوی کشیده بودم تا پوشیده باشم . مامان جون و بابا احمد با چشمای پر از عشق و همراه نگرانی بهم نگاه می کردن . عمق نگاهشون هیچ وقت یادم نمیره . هروقت یاد اون لحظه میوفتم گریم می گیره . و حالا دو ماه از اون روز می گذره
مامانم دو ماهگی با یه ترس و لرز تموم میشه . فردا قراره بریم برات واکسن بزنیم .هر چی به فردا نزدیک تر میشیم اضطراب منم بیشتر میشه . اخه بچه سالم و سر حال رو تحویل میدی ، تب دار و رنجور تحویل می گیری . خدایا عشق زیبای من حالش بد نشه به لحظه فرو رفتن سوزن به پا های نازک و کم جونت که فکر می کنم اشک توی چشمام جمع می شه اما چه کنم که این در راه سلامتی شماست و گرنه ... . خدایا کاشکی می شد واکسن رو به من بزنن و اثرش از راه شیر وارد بدن گلم می شد . خدایا حاظرم نینی من تب نکنه به جاش همه من تب کنم .
یا صاحب الزمان مواظب سرباز کوچولوت باش
خوانوم قشنگ من ، تو توی این ماه خیلی بزرگ شدی الحمد الله . کارهای جدیدی هم انجام دادی .
مثلا دست های کوچولوتو می خوری و حتی می تونی اونهارو به هم برسونی . خیلی بیشتر اطراف رو نگاه می کنی و به حرف زدن ما دقت می کنی و لب های خودتو تکون میدی . ولی هنوز خیلی نمی تونی اصوات رو ادا کنی . فقط موقعی که کسی پیشت نیست و می خوای کسی رو صدا کنی سعی می کنی چیزی بگی . عزیزم مطمئنم این مهارت رو هم به زودی به دست می آوری .
وقتی به روی شکم می خوابونمت می تونی سر و کمی شونهات رو بالا بیاری . ما شاالله
عزیزم تو می تونی وزنت رو روی پاهات نگه داری . البته مدت کوتاهی . این کار برای شما زوده ولی می تونی .
به لوستر یکی از عروسک هات که شکل خرگوش هست و زینب عزیز وقتی به دنیا اومدی کادو آورده رو آویزون کردم و تو کلی وقت توی تختت می خوابی و نگاهش می کنی فقط چند وقت یک بار میام تکونش میدم که حوصلت سر نره .
و اما مهم ترین کاری که توی این ماه انجام دادی و دل من و بابا رو شاد کردی لبخند زیبات بود .
منتظرم که بوسم کنی هااااا