نیمه رجب با تو
دیروز روز خیلی با برکتی بود . در نیمه رجب و روز ام داوود از خدا خواستم بتونم تمام اعمال این روز رو انجام بدم احتمال نمی دادم که بتونم ولی خاله سیمین نقش مهم و اساسی داشت ( بعدا آشنا میشی کلا خاله سیمین نقش مهمی داره ) و گفت میشه و خدا خواست و شد عزیزم تمام قرآن هارو با هم خوندیم با اینکه خیلی خسته شدم اما روحیم لحظه به لحظه بهتر می شد و از با خدا بودن لذت می بردم وسطای اعمال ام داوود فکر کنم شما برای اولین بار تو دل مامان تکون خوردی و خیلی منو خوشحال کردی آخر دعا وقت اجابت دعا کلی برات دعا کردم گفتم خدایا نگهداری از این امانت تو خیلی کار سختیه منو کمک کن تا بتونم مادر خوبی باشم و فرزند شیعه و عاشق امام زمان تربیت کنم به امام زمان هم گفتم این بچه فدایی خودتونه پس خودتون هم ازش مواظبت کنید دیگه دعا کردم سالم باشی و .... دعای مادر میگن میگیره
آخر شب هم مامان و بابا رو ذوق مرگ کردی بابا صدای ضربان قلب قشنگتو شنید البته من هم چند روزه ضربان تورو وقتی آروم خوابیدم احساس می کنم اینجوری بیشتر دوست دارم اگر کامل تکون بخوری فکنم از عشقت غش کنم