عشق من ، دختر من
اول از همه چیز عید بزرگ مبعث رو به صاحت مقدس امام زمان (ع) تبریک میگم . امام خوبم برای خانواده ما دعا کن . ممنون
انقدر روز شماری کردم تا بالاخره 28 خرداد از راه رسید تا برم سونوگرافی و ببینمت . با خاله سیمین عزیز رفتم دستش درد نکنه خیلی خسته شد . وقتی رسیدیم خیلی خلوت بود و سریع رفتیم تو . داشتم از هیجان می مردم ( دیشبش انقدر خواب دیدم که نگو ) یه مانیتور بزرگ هم جلوی من و خاله بود که تورو ببینیم . وقتی تصویر واضح شد یه فرشته کوچولورو دیدم که همش تو وجودمه ولی تا حالا ندیدمش خیلی لذت بخش بود . خانم دکتر یکی یکی تمام اجزای بدن کوچولوتو با دقت دید استخون ها و انگشتای دست پات و معده و کلیه ها و قلب و مغز و ... وقتی به دستیارش می گفت مثلا معده ok من از خوشحالی پر در می آوردم و خدارو شکر می کردم . قربون دستات برم که همش باز بود تا میومد صورت قشنگتو ببینه دستتو جلوی صورتت می گرفتی نمی داشتی ببینه مجبور شدیم صبر کنیم من کلی راه برم تا شما روتو به ما بکنی تا دکتر تیغه بینیتم ببینه بالاخره دید و خیال منم از بابت بیماری های اولیه تو راحت شد .
همه بیتاب بودن تا بفهمن نی نی دختره یا پسره تا فهمیدیم دخترییییییییییی همه از شنیدن این که دختری خوشحال شدن مخصوصا مامان بابا ( وقتی دوتاشون مامان جونن من چی بنویسم!) بابا احمد هم که همش زنگ می زد تا از اتفاقات عقب نمونه وقتی شنید دختری خوشحال شد و گفت: دختره بابا از همه بیشتر خاله لیلا خوشحال شد که تو بشی همبازی و هم زبون زینب جیگر
خدای مهربون ممنون که از در برکت خودت یه دختر به من دادی . خدایا ممنون که ماه قشنگ من سالم بود همین طور تا آخر عمرش سالم نگهش دار . امییییییییییییییییییییییییییییییییییییین هر چی بگم شکر بازم کمه
خدایا شکرت