گل سه ماهه من
آرامش دل مامان سلام
باور می کنی وقتی چند دقیقه نمی بینمت دلم برات تنگ میشه . مثلا وقتی دارم ظرف می شورم دلم برات تنگ میشه و دلم می خواد زود بیام پیشت . اخه عاشقتم دیگه
وقتی می خوام لباس هاتو تنت کنم . تا جایی که می تونی خودتو سفت می کنی . دستاتو آنچنان می گیری که آستین تو دستت نمیره . بعد مجبور می شم کمی باهات کلنجار برم اونوقته کهههههههههههه جیغت میره رو هوا . یه جوری گریه می کنی که انگار دارن شکنجت میدن . منم هر چی شعر بلدم واست می خونم تا آروم بشی اااااااااااااالهی قربون گریه های نمکیت برم . خیلی خوشگل گریه میکنی
تو این عکس تو بغل بابایی . بابا باهات حرف میزنه شما می خندی
تو این روزها عمه لیلا از اصفهان اومده بود تهران و حسابی سر ما شلوغ بود . از ١٥ روزگیت تا حالا ندیده بودنت . کلی از دیدن تو خوشحال شدن . از این که چقدر بزرگ شدی و فرق کردی و خوشگل تر شدی . زهرا که دیگه ولت نمی کرد و همش دلش می خواست بغلت کنه .
روز اول رفتیم پارک جنگلی . اما به تو خیلی خوش نگذشت اخه مجبور بودیم زیاد بپوشونیمت و تو هم از این کار خوشت نمیاد . حق هم داری . اما از اونجایی که خیلی خوش خوابی و خوانومی خوابت برد و من بعد چند ماه دست تو دست بابا پیاده روی کردم که کلی حالم رو خوب کرد . امیدوارم زود بزرگ بشی و تو پارک بدو بدو بازی کنی .
یه شب هم رفتیم به خاطر این که شما رو ببریم زیارت رفتیم مزار عبدالعظیم حسنی . این اولین زیارت شما بود خیلی خوشت اومده بود . چون عاشق لوستر هم هستی و اونجا هم پر لوستر های بزرگ بود چشمات چهارتا شده بودن و آروم و ساکت از ملکوت اونجا استفاده کردی . انشاالله به زودی امام رضا می طلبن و تورو می بریم دست بوس آقا .
دخترم تو سه ماهگی چه کارهایی بلده !!!!!
تو می تونی چیزهایی که تو دستت میدیم رو بگیری و تکون بدی البته خودت هنوز نمی تونی بگیریشون .
عزیز دلم تازگی ها به دست و پاهات نگاه می کنی و پاهاتو کلی میاری بالا و دست هات رو با لذت فراوووون لیس میزنی . گردنت هم که انقدر نگه میداری فکر کنم شبا گردن درد میگیری . وقتی تو بغلی که سرت رو نمیذاری به هیچ عنوان . حتی موقعی که دراز کشیدی سرت رو میاری بالا گاهی این کارو هم زمان با بالا آوردن پاهات می کنی که این سخت ترین حرکت ورزشی برای شکمه . ماشاالله بچم ورزشکاره .